بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
عبادت کنید!
ذکر علی عباده: فرازهایی از حیات آسمانی مولای مومنان
پرارزشترین فرازهای تاریخ، صفحاتی است از زندگانی مردان بزرگ. آنها شاهکار خلقتند، زندگی آنها هم شاهکار تاریخ، و مملو از حماسههای پرشور آفرینش است. آنها بزرگ بودهاند و آنچه مربوط به آنهاست. در میان این مردان بزرگ، هیچ کس به اندازه علی علیه السلام، پیامبر را یاری نکرد و تنها اوست که مظهر فتوت و جوانمردی است. شخصیت بزرگواری که در خانه خدا متولد شد و در خانه خدا شربت شهادت را نوشید.
مرا در آغوش خود بزرگ کرد
در سالهای قحطی و کم آبی مکه، پیامبر تصمیم گرفت تا به عموی خود در هزینههای زندگی کمک کند. از این جهت رسول گرامی، او را به خانه خود برد و چنین فرمود: من همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است(1). هدف نهایی چیز دیگری بود، قرار براین بود که او در دامان پیامبر تربیت و پرورش پیداکند و از اخلاق کریمه او پیروی نماید. او خود در نهجالبلاغه میفرماید: همه شماها از موقعیت و نزدیکی من با رسول گرامی آگاهید. او مرا در آغوش خود بزرگ کرد و من خردسالی بودم که مرا به سینه خود میچسباند و رختخواب مرا در کنار خود پهن میکرد. من بوی خوش آن حضرت را استشمام میکردم و هر روز از اخلاق او چیزی میآموختم.
السابقون السابقون
او نخستین کسی از مردان است که به پیامبر ایمان آورد و خود چنین میگوید: در آن زمان، اسلام در خانهای نیامده بود؛ مگر در خانه رسول خدا و خدیجه، و من سوم ایشان بودم؛ نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم...(2). او در آن روزگار، پسرکی نوجوان بود و همراه پیامبر و خدیجه در برابر کعبه میایستادند و در منظرهای بیسابقه رکوع و سجود مینمودند.
من پشتیبان شما هستم
"و انذر عشیرتک الاقربین(3)" این ندای ماموریتی بود تا خویشاوندان را به آئین خود بخواند. پیامبر نیز پس از بررسی جوانب، به او که آن روز سنش از سیزده یا پانزده سال تجاوز نمیکرد، دستور داد که غذایی آماده کند وهمراه آن شیری نیز ترتیب دهد. پیامبر تصمیم داشت در دعوت از سران بنیهاشم راز نهفته را آشکار کند. گفت خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم:
کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد
سکوت مجلس را فرا گرفت. ناگهان نوجوانی سکوت مجلس را در هم شکست و برخاست و عرض کرد: من پشتیبان شما هستم.
اما پیامبر به او گفت که بنشیند و تا سه بار درخواستش را تکرار نمود. جز همان نوجوان پانزده ساله کسی پرسش را پاسخ نگفت. در این هنگام پیامبر رو به خویشاوندان نمود و فرمود:
مردم! این جوان برادر و وصی و جانشین منست میان شما! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید.
مجلس تمام شد و حضار با خنده و تبسم رو به ابوطالب نمودند و گفتند: محمد دستور داد که از پسرت پیروی کنی و از او فرمان ببری! و او را بزرگ تو قرار داد.(4)
او با خدا معامله کرد
سران قریش در دارالندوه به این نتیجه رسیده بودند که محمد میان ما سنگ تفرقه افکنده و خطر بزرگی برای ما ایجاد نمود. اکنون که جام صبر ما لبریز شده است، راه نجات این است که از تمام قبائل افرادی انتخاب شوند و شبانه به خانه او حمله برند و او را قطعه قطعه کنند.
فرشته وحی نازل شد و پیامبر را از نقشههای شوم مشرکان آگاه ساخت(5) و از طرف خدا مامور شد آهنگ سفر به یثرب کند. حال باید دید چه کسی حاضر میشود در جایگاه پیامبر بخوابد، و جان خود را فدای او نماید؟ او اول کسی بود که به وی ایمان آورده، واز نخستین روزهای بعثت، پروانهوار دور شمع وجود او گردیده است. او باید در این راه جانبازی میکرد.
پاسی از شب گذشته بود و هیچ کس گمان نمیکرد کسی که در خوابگاه پیامبر خوابیده است همان نوجوان دیروز است که با جسارت و شجاعت تمام از پیامبر پشتیبانی کرده بود.
پردههای تیره شب، یکی پس از دیگری عقب رفت، صبح صادق سینه افق را شکافت. شور و شوق عجیبی در مشرکان پدید آمد. آنان تصور میکردند که به زودی به هدف خود میرسند، در حالی که دستها به قبضه شمشیر بود با شور و شوق خاصی وارد حجره پیامبر شدند. در این حال او سر از بالش برداشت و با کمال خونسردی فرمود: چه میگویید؟ گفتند: محمد را میخواهیم، او کجاست؟ فرمود: مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید، او اکنون در خانه نیست.
اینگونه جانبازی در راه حقیقت، به اندازهای ارزش داشت که خداوند در قرآن، آن را ستود و جانبازی در راه کسب رضایت الهی نامید."برخی از مردم با خدا معامله نموده و جان خود را برای رضایت خدا، از دست میدهند، خدا به بندگان خود مهربانست"(6).
پیامبر دست دخترش را در دست او نهاد
جریان ازدواج فاطمه سهل و آسان نبود. او باید به فرمان خدا ازدواج میکرد. شوهر فاطمه باید شخصیتی باشد که از نظر صدق و صفا و ایمان و اخلاص، فضائل معنوی و سجایای اخلاقی پشتیبان و همراه پیامبر باشد و این همه تنها در وجود پرچمدار جنگهای بدر و احد خلاصه میشد. ولی دارایی او جز یک شمشیر و زره چیز دیگری نبود، در حالی که از صمیم قلب موافق با این ازدواج بود. وقتی سکوت سراپای زهرا را فراگرفت، پیامبر برخاست و فرمود: «الله اکبر سُکوتُها اِقرارُها». پیامبر برایشان اینچنین دعا فرمود: خداوندا، رشته محبت آن دو را استوارتر فرما...
جبرئیل برای ستودن او، فرود آمد
فرمانده رشیدی که امروز جوان26 سالهای شده بود؛ و از سنین طفولیت تا روز وفات پیامبر همراه او بود و لحظهای از فداکاری و یاری او دست برنداشته، پیروزی مجدد مسلمانان در جنگ احد را با دلاوریهای خود رقم زد. در حالی که وجود پیامبر از هر طرف مورد هجوم دستههایی از ارتش قریش قرار میگرفت، او جانانه از رسول الله دفاع میکرد و جمع مهاجمان را متفرق می ساخت. در برابر این دلاوریها، جبرئیل نازل گردید و فداکاری وی را ستود. رسول خدا امین وحی را تصدیق کرد و گفت: من از او، و او از من است. سپس ندایی در میدان شنیده شد که مفهومش چنین بود: "لاسیف الا ذوالفقار، لافتی الا علی"(7)
او در نیمه راه، به سوی مکه حرکت کرد
از یمن بازمیگشت که از حرکت پیامبر برای شرکت در مراسم حج، آگاه گردید. در نیمه راه، فرماندهی سپاه را به دیگری سپرد و سریعا به سوی مکه حرکت کرد. با پایان گرفتن مراسم حج، پیامبر قصد مدینه کرد و به راه افتاد. امین وحی در نقطه ای به نام غدیرخم فرود آمد، و از پیامبر خواست تا آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کند چه اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکردهای(8).
اینچنین بود که پیامبر در میان مردم فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما میگذارم تا چگونه با این دو یادگار من رفتار مینمائید؟ دو یادگاری که یکی کتاب خداست و دیگری عترت و اهلبیت پیامبر.
در این لحظه دست او را گرفت و بلند کرد. پیامبر دستی را بلند کرد که تمام زندگیاش را وقف اسلام و خدمت به پیامبرکرده بود. این لحظات یادآور تمام رشادتها و دلاوریهای مردی بود که پیامبر او را به مردم چنین معرفی کرد تا رسالتش را کامل کند:
خدا مولای من، و من مولای مومنان هستم، و من بر آنها از خودشان سزاوارترم. هر کس را من مولایم، علی مولای اوست. خداوندا، کسانی که علی را دوست دارند، دوست بدار؛ و کسانی که او را دشمن بدارند، دشمن بدار؛ خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنان علی را خوار و ذلیل نما، و او را محور حق قرار بده.
منابع:
1. تاریخ کامل، ج371، سیره ابن هشام، ج1/ 236.
2. نهج البلاغه، خطبه قاصعه
3. سوره شعراء، آیه214
4. تاریخ طبری، ج2/ 62-63؛ تاریخ کامل، ج2/40-41؛ مسند احمد، ج1/111
5. سوره انفال، آیه30
6. سوره بقره، آیه207
7. تاریخ کامل، ج2/107
8. سوره مائده، آیه67
لیست کل یادداشت های این وبلاگ